ماهمچنان باخویش بیگانه ایم...!!!
گفته بودی:((روزی بافراغت و آسودگی،سرفرصت و مجال،به (خویش)خواهم پرداخت و از خود،(حساب)خواهم کشید…)).
پس کو؟پس کی؟
گفته بودی:((روزی،دور از هیاهوی زندگی،شبی تا صبح،با خود((خلوت))خواهم کرد ودر نهان خانه خویش،((آئینه مراقبت))را در پیش رو خواهم نهادو با خودم بی پرده و بی مجالمه،رک و راست،حرف خواهم زد…)) .
پس آن روزو آن شب کی خواهد رسید؟
امروز ،فردا می شود،و فرداهم خواهد گذشت،روزها،هفته ها ماههاو سالها می گذرد،ولی…
ما همچنان با خویش بیگانه ایم و از خود،گریزان.دیدن کار ماست، ولی… چرا عینکی را که به چشم زده،دیگرا را تماشا میکنیم،با آن به خویش نمینگریم؟این نحوه خود بینی عیب ندارد!
اگر گفته اند :((از مردمک دیده ببیاد آموخت دیدن همه کس را و ندیدن خود را.))آن نوع دیگری از خودبینی است.
در آن مسیر هرکه خود بین باشد حق بین و خدابین نخواهد شد.چرا سوزن که برای همه لباس میدوزد خود عریان است؟؟؟
این همه بیگانگی از خویش چرا؟
معرفی کتاب چشم دل/نویسنده جواد محدثی/انتشارات موسسه بوستان کتاب/شقایق نوری