ضربه متقابل!!
ای رهبر آزاده آماده ایم آماده!
ای رهبر آزاده آماده ایم آماده!
بسم الله الرحمن الرحیم
اگر باور داریم که بعد از نبوت،ولایت و امامت، پایه و رکن و محمور دین است، باید اقرار کنیم که بانوی برتر جهان حضرت فاطمه(سلام الله علیها) محور ولایت و دین می باشد.
در طول تاریخ، مادر روزگار، فرزندی مانند او پربرکت و موثر - بعد از پدر و شوهرش- در دامن خود پرورش نداده است.زیرا نبوت که پایه دین است از پدر اوست و امامت که شریک رسالت در مرخله حدوث و بقاء است از شوهر و فرزندان معصوم اوست به ویژه سیدالشهدا(ع)که بیمه کننده اسلام می باشد.
او مجسمه دین و فضیلت بود و زندگی کوتاه ولی پربرکت او،سراسر درس برای جهانیان مخصوصا بانوان می باشد.
کتاب «صدیقه الشهیده فاطمه الزهرا(س)»نوشته سید محمد نجفی یزدی، سیری در زندگانی و فضائل حضرت فاطمه(س) از ولایت تاشهادت به ضمیمه زیارت ایشان است و در آن مطالب بسیار زیبایی نوشته شده است که دل عاشقان ایشان را به تلاطم می اندازد.
پیشنهاد می کنم حتما این کتاب را مطالعا بفرمایید.
یا زهرا(سلام الله علیها)
در میان شعر تو بانو! اگر حاضر شدم
خواندم اول کوثر و با نام تو طاهر شدم
در خیالم صحن و گنبد ساختم, زائر شدم
نام شیرین تو بردم فاطمه! شاعر شدم
رشتهای بر گردن ابیات من افکنده دوست
میبرد شعر مرا آنجا که خاطر خواه اوست
ناگهان دیدم میان خانهی پیغمبرم
چون خدیجه غرق نوری از جهانی دیگرم
چرخ میزد یک نفس روح القدس دور و برم
تا نوشتم فاطمه, بوسید برگ دفترم
از شکوهش آسمان ساییده اینجا سر به خاک
آسمان را با خودش آورده این دختر به خاک
ای محمد! دشمنت را دوست ابتر میکند
خانهات را بوی ریحانه معطر میکند
دیدنش بار رسالت را سبکتر میکند
دختر است اما برایت کار مادر میکند
دختران آیات رحمت, مادران مهر آفرین
میشود ام ابیها, هر دو باهم, بعد از این
یک زره خرج جهازت, حُسنهایت بیشمار
با تو حیدر روز خیبر حرز میخواهد چکار؟
تا تو از تیغ دودم با عشق میگیری غبار
بعد از این مستانهتر صف میشکافد ذوالفقار
قوت بازوی مولایی به مولا, فاطمه!
قصهی پیوند دریایی به دریا, فاطمه!
در هوای عاشقی با هم کبوتر میشوید
هر دو کوثر میشوید و هر دو حیدر میشوید
هست شیرین نامتان, قند مکرر میشوید
هر دو در کفواً احد با هم برابر میشود
بیتهایم بر درِ بیت تو زانو میزنند
شاعران تنها برای یک نظر, رو میزنند
در کسا, بی پرده با الله صحبت میکنی
هل اتی را سفرهی نور و کرامت میکنی
فکر خلقی, نیمه شب با حق که خلوت میکنی
در غم همسایه, ترک خواب راحت میکنی
مادری الحق چه میآید به نامت, فاطمه!
میدهد از سوی ما مهدی سلامت, فاطمه!
امتحان پس دادهای در آسمانها پیش از این
سالها بر عرش میتابید نورت چون نگین
حضرت حق چون دلش آمد بیایی بر زمین
واقعاً “الحمد للهِ , رب العالمین”
جلوهی نور تو را تنها خدایت دید و بس
فاطمه! قدر تو را تنها علی فهمید و بس
عالمی در حیرت از این آسیا چرخاندنت
با تبسم خستگی را از علی پوشاندنت
در عجب روح الامین از طرز قرآن خواندت
پیش نابینا میان حِصن چادر ماندنت
حجب میراثت, حیا سایه نشین چادرت
داده دل حتی یهودی هم به دین چادرت
سفرهی نان خالی اما سفرهی انعام پُر
خانهات میخانه, ساقی با سخاوت, جام پر
از تو راضی و دلش از گردش ایام پر
کعبه از بت خالی اما کوچه از اصنام پر
ای زبانت ذوالفقارِ حیدر بیذوالفقار!
بت شکن! برخیز, بسته دست او را روزگار
قاسم صرافان
من ندیدم که شبی پلک بهم بگذاری
هرشب از شدت درد کمرت بیداری
استراحت کن عزیزم ، بخدا میدانم
خسته ای ، بی رمقی ، سوخته ای ، بیماری
جان من سعی نکن با کمر تا شده ات
محض آرامش من بستر خود برداری
سرفه هایت بخدا قاتل جانم شده است
بس که خونابه در این سینه ی زخمی داری
سعی کن خوب شوی ، ای همه دارایی من
زینبت را به چه کس بعد خودت بسپاری
مونس خستگی حیدر خیبر شکنی
تو نباشی چه کسی میدهدم دلداری؟!..
منبع:پوریا باقری