لینک های پیشنهادی

  • مطالب خود را منتخب کنید!
  • کسب درآمد از وبلاگ
  • تغییر متن وبلاگ خود در گوگل

پژوهش در وصیت نامه حاج قاسم(رضوان الله تعالی علیه)

خدایا! از کاروان دوستانم جامانده‌ام

خداوندا،‌ ای عزیز! من سال‌ها است از کاروانی به‌جامانده‌ام و پیوسته کسانی را به سوی آن روانه می‌کنم، اما خود جا مانده‌ام، اما تو خود میدانی هرگز نتوانستم آن‌ها را از یاد ببرم. پیوسته یاد آن‌ها، نام آن‌ها، نه در ذهنم بلکه در قلبم و در چشمم، با اشک و آه یاد شدند.

عزیز من! جسم من در حال علیل شدن است. چگونه ممکن [است] کسی که چهل سال بر درت ایستاده است را نپذیری؟ 

خالق من، محبوب من، عشق من که پیوسته از تو خواستم سراسر وجودم را مملو از عشق به خودت کنی؛ مرا در فراق خود بسوزان و بمیران.

عزیزم! من از بی‌قراری و رسواییِ جاماندگی، سر به بیابان‌ها گذارده‌ام؛ من به امیدی از این شهر به آن شهر و از این صحرا به آن صحرا در زمستان و تابستان می‌روم. کریم، حبیب، به کَرَمت دل بسته‌ام، تو خود میدانی دوستت دارم. خوب میدانی جز تو را نمی‌خواهم. مرا به خودت متصل کن.

خدایا! وحشت همه‌ی وجودم را فرا گرفته است. من قادر به مهار نفس خود نیستم، رسوایم نکن. مرا به حُرمت کسانی که حرمتشان را بر خودت واجب کرده‌ای، قبل از شکستن حریمی که حرم آن‌ها را خدشه‌دار می‌کند، مرا به قافله‌ای که به سویت آمدند، متصل کن.

معبود من، عشق من و معشوق من، دوستت دارم. بار‌ها تو را دیدم و حس کردم، نمی‌توانم از تو جدا بمانم. بس است، بس. مرا بپذیر، اما آن‌چنان‌که شایسته تو باشم.

 منبع:وصیت نامه حاج قاسم

اویک مرد بود...

04 بهمن 1395 توسط دهسنگی

حسین در ساختمان جا ماند


حسین سلطانی هم در ایستگاه ١١٣ کار می‌کرد. آتش‌نشانی باسابقه که در لیست شهدای حادثه پلاسکو قرار گرفته است. او درمیان شعله‌های آتش جا ماند و همکارانش بعد از این‌که از مهلکه نجات پیدا کردند، متوجه نبود او شدند. حسین در آخرین مأموریتش قربانی شد و هنوز هم اطلاعی از او نیست.

یکی از همکارانش در ایستگاه می‌گوید: «حسین ٣٣‌سال داشت. او یک دختر دارد و ١٢سالی می‌شد که در آتش‌نشانی کار می‌کرد. از‌ سال ٨٣ کارش را شروع کرده بود. آن روز به همراه ٩نفر از همکارانش به محل حادثه اعزام شدند. خیلی وحشتناک بود. درست بعد از ریزش ساختمان، ما به دنبال هم گشتیم تا ببینیم همه تیم صحیح و سالم هستند یا نه. اما ناگهان متوجه شدیم که حسین نیست. ٨نفر بودیم. به دنبال حسین گشتیم، اما متوجه شدیم که حسین در ساختمان جا مانده است. همکاران دیگرمان هم درساختمان بودند و هنگام ریزش توانسته بودند نجات پیدا کنند. خیلی سخت بود وقتی متوجه شدیم که حسین نیست. او رفت و ما همگی درحالی که شوکه شده بودیم، فقط اشک می‌ریختیم. هنوز هم باورمان نمی‌شود که حسین از میان‌مان رفته باشد. مرگ او را باور نکرده‌ایم و همچنان دست به دعا هستیم. شاید معجزه‌ای شود.»

منبع:

گزارش یکی از همکاران آتشنشان های حادثه پلاسکو

 1 نظر

آخرین سلفی...

03 بهمن 1395 توسط دهسنگی

آخرین سلفی
هنگام واردشدن به ساختمان مرگ، وصیتشان را کردند. آخرین عکس‌شان را هم گرفتند. شاید می‌دانستند که قرار است درچه جهنمی گرفتار شوند، شاید هم همه چیز برایشان یک شوخی بود، ولی هرچه بود، سعید نظری و رضا شفیعی از ایستگاه ١٣ آتش‌نشانی به آخرین مأموریتشان رفتند و زیر آوار ماندند. سهیل ازهمکاران این دونفر است.

او می‌گوید: «سعید و رضا همسن هم بودند. هر دو ٢٧‌سال داشتند و عاشق کارشان بودند. آن روز ٩نفر از ایستگاه ما به محل حادثه اعزام شدند. حادثه تنها یک آتش‌سوزی بود که باید خاموش می‌شد. سعید و رضا هم درآن تیم ٩نفره حضور داشتند. آنها رفتند و وقتی به محل حادثه رسیدند، حتی آخرین عکس‌شان را هم گرفتند. شاید باور نکنید اما آنها وصیت هم کردند. به همکارانم و به ما گفتند که مراقب مادرشان باشیم. می‌گفتند از موتورمان هم مراقبت کنید. بعد از آن هم وارد عمل شدند تا آتش را خاموش کنند. درنهایت هم جان خود را دراین مأموریت از دست دادند و زیر آوار ماندند.»

منبع:

روایت همکاران آتشنشانان حادثه پلاسکو

 نظر دهید »

ویرانه هایی در آب و آتش..

02 بهمن 1395 توسط دهسنگی

 

 

آنها جهنم را برگزیدند تا در بهشت جای گیرند..

حادثه پلاسکو جان باختگان زیادی به جای گذاشت..

 

 

 

خداحافظ ساختمان نوستالوژیک..اولین و بزرگ ترین مرکز خرید دوران قدیم..

به گفته خبر آنلاین، تا کنون این حادثه سه شهید و حداکثر 25مصدوم برجای گذاشته است

 

 

عشق! آن لحظه ، به دلداری و تسکین آمد

مادری را که از این فاجعه ؛ غمگین آمد

 

با صدایی همه جا غرق شد از دود و غبار

قامتِ برج پلاسکو چو به پایین آمد

 

همه پیگیرِ خبر ، در پیِ تشدیدِ حریق -

خبرِ فاجعه در صدرِ عناوین آمد

 

گشته چندین تن از این مردم بیچاره ی شهر

زیر آوار له و مرگ به بالین آمد

 

کودکانی که به امید پدر خوابیدند

صبح دیدند پدر خفته و خونین آمد

 

آسمانی شده امدادگرِ مخلص ما

بار دیگر ملک الموت به گلچین آمد

 

نه از این فاجعه خون شد دل تهران ؛ لیکن

تن ایران زِ غمش جامه ی مشکین آمد

 

هرگز اینگونه نمیشد اگر اطفا حریق

بود آنجا و همان لحظه به تامین آمد

 

ایمنی کاش سرآمد بشود در هر کار

و بگویند به هر سانحه تضمین آمد

 

تسلیت باد به ایران غمِ این داغ عظیم

داغِ حُزنی که براین جامعه سنگین آمد

 

منبع : شعر نو، محمدرضا عظیمی پور

 7 نظر

او که بود...

28 دی 1395 توسط دهسنگی

به گزارش خبرگزاری بین‎المللی قرآن(ایکنا) از خراسان رضوی، حجت الاسلام سیدکمیل باقرزاده،‌ از دوستان شهید جهاد مغنیه در مراسم پاسداشت شهدای نهضت جهان اسلامی، ‌یادبود شهید «جهاد مغنیه» و شهدای لبنان شامگاه گذشته، دوم بهمن ماه در مؤسسه مشاوره آستان قدس رضوی برگزار شد، اظهار کرد: شهدای زیادی در سوریه و عراق به شهادت رسیده اند که تا زمان شهادتشان ناشناخته بودند اما اکنون اهداف اصلی این شهدا برای ما آشکار شده است، شهید جهاد مغنیه نیز دوستان ایرانی،‌ افغانی، عراقی و… زیادی داشته است که حرف های زیادی در مورد این شهید دارند.

وی با تأکید بر اینکه اهداف شهدای مدافع حرم حضرت زینب(س) نزد ما ناشناخته اند در حالی که در پیشگاه الهی شناخته ترین هستند، گفت: همانطور که پدر شهید جهاد مغنیه ناشناخته بود و ما اسم عماد مغنیه را تا قبل از شهادت ایشان نشنیده بودیم،‌ جهاد مغنیه نیز این چنین بود و اهداف وی پس از شهادت او برای همه آشکار شد.

حجت الاسلام باقرزاده ادامه داد: روزی از جهاد مغنیه پرسیدم که تا کنون چند مرتبه رهبر معظم انقلاب را دیده ای؟ وی پاسخ داد: «شاید پنج یا شش مرتبه» از او پرسیدم قبل از شهدات پدرت یا پس از شهاد ایشان؟ وی گفت: «اولین دیدار قبل از شهادت پدر بود، من و دوستان وارد اتاق آقا شدیم، فردی مرا به ایشان معرفی کرد و آقا فرمودند:‌« مراقب پدرت باش خیلی برای من عزیز است» دفعه بعد که پس از شهادت پدرم به دیدار رهبر معظم انقلاب رفتم ایشان با لحن شوخی به من فرمودند:‌ »مگر به تو نگفته بودم مراقب پدرت باش؟».

وی با بیان اینکه جهاد مغنیه نمونه عالی از یک جوان مؤمن انقلابی بود، گفت: مسئولیت بزرگی امروز بر عهده قشر جوان است و همه جوانان باید متوجه این مسئولیت باشند، من در همین حدی که جهاد مغنیه را می شناختم در ذهنم خطور کرد که جهاد، جهاد است نه مجاهد، او اسم فاعل نیست بلکه خود فعل است و همه وجود او وقف حرکت و تلاش برای تحقق اهداف اسلامی بود.

حجت الاسلام باقرزاده با اشاره به دو خصوصیت بارز جهاد مغنیه ابراز کرد: عرصه راحت زیستن برای کسانی که در لبنان زندگی می کند فراهم است و سبک زندگی جوانان در لبنان سبک زندگی غربی است،‌ اما باید سبک زندگی جوانان حزب الله را جدا از سبک زندگی جوانان لبنان بدانیم و جهاد مغنیه نیز جوانی منحصر به فرد بود، چرا که او به معنی واقعی کلمه بسیجی بود، بر این اساس عاشق ولایت بودن و عاشق شهادت بودن، ‌دو خصوصیت اصلی جهاد مغنیه است.

وی با بیان اینکه نمی شود انسان عاشق ولایت فقیه و شهادت باشد و اسباب استراحت خویش را فراهم کند، گفت: جهاد مغنیه خوب فهمیده بود که خواسته رهبر معظم انقلاب نابودی اسرائیل است، پس همه امکانات و همه وجود خود را برای تحقق این خواسته وقف کرد و به دست رژیم صهیونیستی به شهادت رسید.

حجت الاسلام باقرزاده با اشاره به اینکه ر‍ژیم صهیونیستی با کسانی که اهل بخور و بخواب هستند کاری ندارد، ادامه داد: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبَادِی وَادْخُلِی جَنَّتِی» می تواند تعریف جهاد باشد و پاداش کسانی که برای رضای خدا به پا خواسته اند چیزی جز شهادت نیست.

وی با بیان اینکه من و جهاد مغنیه در فرودگاه تهران با هم قرار ملاقات گذاشته بودیم و من از قم برای دیدار وی رفتم، عنوان کرد: جهاد به محض اینکه مرا دید گفت: «چقدر لاغر شده ای، تو مگر ورزش نمی کنی؟ مگر آقا نفرموده اند: «تحصیل، تهذیب، ورزش» و من فهمیدم که سخنان رهبر معظم انقلاب به چه میزان تأثیرگذار بوده و برای امثال جهاد مغنیه به چه میزان با اهمیت است.

حجت الاسلام باقرزاده گفت: باید قدر جهاد ها و شهدای سوریه، عراق، افغانستان، ایران و… را بدانیم چرا که زمینه ساز ظهور حضرت مهدی(عج)‌ و آشکار کردن جهره واقعی اسلام هستند.

منبع:

سخن حجت الاسلام باقرزاده

 

 1 نظر

جهاد ادامه دارد..

28 دی 1395 توسط دهسنگی

 

 

جهاد،

 

من زبان چشمهایت را نمیدانم

 

به من رمز شهادت را بگو

 

بگو آخر،چگونه پر زدن آموختی

 

چگونه همچو پروانه به گرد شمع عشق سوختی

 

چگونه آتش را در دستانت حفظ کردی؟

 

نگفتند دیوانه ای؟؟

 

بگو با من

 

چگونه میتوان در آتش عشق جانفشانی کرد

 

چگونه می توان بی بال ترک این دنیای فانی کرد

 

تو از جنس ما بودی و با ما فرق داشتی

 

از درد مردم ستم دیده درد داشتی

 

درد عشق،درد متعالی

 

تا کجا می شود از عشق تو گفت . .

 

نامت آغازگر سرنوشتت بود

 

چه زیبا جهاد با نامت تداعی شد

 

چه زیبا عشق و خون و خاک قاطی شد .

 

ما جهاد را دوست داریم و جهاد همچنان ادامه دارد… . .

 

آن روز که در میان صحبتت 

از امام عصر عج شهادت را طلب کردی

 

یادم رفت به تو بگویم التماس دعا

 

که دعایت زود می گیرد

 

دعایت زود می گیرد . .

(دومین سالگرد شهید جهاد مغنیه 

تاریخ شهادت: ۲۸دی ماه، ۱۳۹۳ )

 

منبع: مسابقه دلنوشته برای سالروز شهادت جهاد مغنیه

 2 نظر
  • 1
  • ...
  • 33
  • 34
  • 35
  • ...
  • 36
  • ...
  • 37
  • 38
  • 39
  • ...
  • 40
  • ...
  • 41
  • 42
  • 43
  • ...
  • 49

می نویسم به یاد شهید آوینی

اوقات شرعی

امروز: سه شنبه 24 تیر 1404
اوقات شرعی به افق:
  • اذان صبح اذان صبح:
  • طلوع آفتاب طلوع آفتاب:
  • اذان ظهر اذان ظهر:
  • غروب آفتاب غروب آفتاب:
  • اذان مغرب اذان مغرب:
  • نیمه شب شرعی نیمه شب شرعی:

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • مطالب نویسندگی
  • احادیث پژوهش
  • تحقیقاتی
    • پرسش و پاسخ
  • معرفی کتاب
  • مناسبتی
  • آموزشی
  • گزارش
  • دانستنی
  • معرفی اساتید راهنما
  • هفته سلامت
  • تلنگری
  • روز جانباز
  • ویژه نامه
  • اخبار
  • چکیده ونتیجه
  • قرآنی
  • قلم زنی
  • درس هایی از کربلا
  • اربعین حسینی
  • شعر
  • جذاب
  • فرهنگی اجتماعی
  • امام زمان(عج)
  • نهج البلاغه
  • پلاسکو
  • دهه مبارک فجر
  • سیاسی
  • دهه فاطمیه
  • مقام معظم رهبری
  • پاسخ به شبهات
  • طب سنتی
  • حجاب
  • معرفی کتاب
  • ماه رمضان
  • ماه رمضان
  • صحیفیه سجادیه
  • صحیفه سجادیه
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

آیتم ها

  • مگه تاحالا مامانو دیدی؟
  • فرقه فعال یمانی
  • نقش موثر طلاب در فضای مجازی
  • کرسی آزاد اندیشی ازدواج دیر هنگام آری یاخیر؟
  • رهبر انقلاب در پیام به پنجاه وپنجمین نشست اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا
  • پای درس استاد
  • کتاب آیت الله مصباح (رضوان الله تعالی علیه )
  • کتاب شاید پیش از اذان صبح
  • ✍️ تعابیر خواندنی رهبر معظم انقلاب درباره مصباح انقلاب
  • بلای چه کسی اندک است

خبرنامه!

جستجو

  • تماس