معلم باید نیروی فکری متعلم را پرورش دهد و او را به سوی استقلال رهنمون کند. باید قوه ابتکار او را زنده کند؛ یعنی در واقع، کار معلم آتش گیره دادن است. فرق است میان تنوری که شما بخواهید آتش از بیرون بیاورید و در آن بریزید تا آن را داغ کنید و تنوری که در آن هیزم و چوب جمع است و شما فقط آتش گیره از خارج می آورید و آن قدر زیر این چوب ها و هیزم ها قرار می دهید که اینها کم کم مشتعل شود.
گوته یادبود دیالوگ تلویحی گوته و حافظ در دیوان غربی-شرقی گوته، واقع در شهر وایمار آلمان گوته ادیب تابغه آلمانی، «دیوان غربی-شرقی» خود را تحت تأثیر «دیوان حافظ» سرود، و فصل دوم آن را با نام «حافظنامه» به اشعاری در مدح حافظ اختصاص داد که از جملهٔ آنها میتوان به دو شعر زیر اشاره کرد:
حافظا، در غزلهایت میشنوم که شاعران را بزرگ داشتهای. بنگر که اینک پاسخی فراخورت میدهم: بزرگ اویی است که این سپاس به بزرگداشتِ اوست.[1] و همچنین:
خود را با تو برابر گرفتن، حافظا راستی که دیوانگی است! کشتییی پُر شتاب و خروشان به پهنهٔ پُر موج دریا در میآید، و مغرور و دلیر به دلِ خیزابها میزند. آن و دمی است که اقیانوس درهماش بشکند. ولی این تختهبند پوده همچنان به پیش میراند. در غزلهای سبکخیز و تندآهنگِ تو خنکای سیال دریا است، و فورانِ کوهوار آتش نیز. و گدازهها مرا در خود غرق میکنند. با این همه خیالی نیز درونم را میآکند و شجاعتام میبخشد. مگر نه آنکه من نیز در سرزمینِ خورشید زیسته و عشق ورزیدهام![2] باشد اگر این دنیا در هم شکند
حافظ، از شور به همچشمی تو میبالم
در بد و خوب شریکیم و وفادار و سهیم
توأمانیم و ز یک گوهر و همزاد همیم
چون تو خواهم ره دل پویم و نوشم می ناب
هم کنم فخر بر این زندگی شعر و شراب
شو کنون با شرر آتش خود نغمهسرا!
گر چه پیری، دل پرشور و جوانیست ترا
نیچه یکی دیگر از شاعران و فیلسوفان نامآور آلمان، فریدریش نیچه، نیز در پارهنوشتهای خود شعری را با نام «به حافظ، پرسش یک آبنوش» به او تقدیم کردهاست:[3]
میخانهای که تو برای خویش پیافکندهای فراختر از هر خانهای است جهان از سر کشیدن مییی که تو در اندرون آن میاندازی، ناتوان است. پرندهای، که روزگاری ققنوس بود در ضیافت توست موشی که کوهی را بزاد خود گویا تویی تو همهای، تو هیچی میخانهای، مییی ققنوسی، کوهی و موشی، در خود فرومیروی ابدی، از خود میپروازی ابدی، رخشندگی همهٔ ژرفاها، و مستی همهٔ مستانی - تو و شراب؟[4] حافظ در جهان عرب پژوهشگران عرب تحقیقات و مطالعات قابل توجهی در زمینه حافظشناسی داشتند. اولین پژوهشگر عربی که کتاب دربارهٔ حافظ نوشت ابراهیم امین الشواربی المصری بود که کتابی به نام حافظ الشیرازی شاعر الغناء والغزل فی ایران نگاشت و در آن به حافظ، اندیشههای حافظ و شعرهای او پرداخت.[5] الشواربی همچنین شعر یوسف گمگشته باز آید به کنعان را به عربی ترجمه کرد.
یوسف المفقود فی اوطانه لا تحزنن عائدٌ یوماً الی کنعانهِ لاتحزنن بیت الاحزان تراهُ عنقریب روضةً یضحک الورد علی بنیانه لا تحزنن هذه الافلاک إن دارت علی غیر المنی لایدومُ الدهرُ فی حدثانه لا تحزنن لست تدری الغیب فی أسراره لا تیأسنْ کم وراء الستر من أفنانهِ لا تحزنن یا فؤادی إن یسلْ بالکونِ طوفانُ الفنا فلکُ نوح لکَ فی طوفانه لا تحزنن منزلٌ جدّ مخوف ومرادٌ شاحطٌ لم یدم فجّ علی رکبانه لا تحزنن (حافظ) ما دمتَ بالفقر ولیلٌ مظلمٌ فی دعاء الله أو قرآنه لا تحزنن[6] ترجمههای دیوان حافظ تا کنون، شعر حافظ به دهها زبان در تمامی دنیا ترجمه شدهاست. ازجمله قدیمیترین این ترجمهها میتوان موارد زیر را برشمرد:[۳۴]
۱. تاریخ: ۱۶۸۰ م، نویسنده: F. Meninski، نام و نوع اثر: Linguarum Orientalium اوّلین غزل دیوان حافظ - الا یا ایهاالسّاقی… - به نثر لاتین ترجمه شد، محل انتشار: وین ۲. تاریخ: ۱۷۶۷ م، نویسنده: T. Hyde، نام و نوع اثر: Syntagma dissertationum اوّلین غزل دیوان حافظ - الا یا ایهاالسّاقی… - به نثر لاتین ترجمه شد، محل انتشار: آکسفورد ۳. تاریخ: ۱۷۷۱ م، نویسنده: de Reviski، نام و نوع اثر: Specimen poeseos Persicae شانزده غزل از ابتدای دیوان حافظ به نثر لاتین ترجمه شد، محل انتشار: ذکر نشده ۴. تاریخ: ۱۷۷۴ م، نویسنده: J. Richardson، نام و نوع اثر: Specimen, Persian Poetry شانزده غزل از ابتدای دیوان حافظ به انگلیسی ترجمه شد، محل انتشار: لندن
منبع:
1.دیوان غربی - شرقی، یوهان ولفگانگ فون گوته، محمود حدادی، نشر بازتابنگار، شابک: ۰-۱-۹۲۸۳۱-۹۶۴ 2.نیچه و ایران، داریوش آشوری، فلسفه نو، ۱۴ تیر ۱۳۹۲ 3.اکنون میان دو هیچ/مجموعه اشعار نیچه، فریدریش ویلهلم نیچه، علی عبداللهی، نشر جامی، شابک: ۳-۱۱-۷۴۶۸-۹۶۴ 4.[آیینه وند]. «حافظ الشیرازی فی کتابات الباحثین العرب» (عربی) (وبگاه). انتشارات سوره مهر. بازبینیشده در ۴ اکتبر ۲۰۱۱. 5.عزام، عبد الوهاب. الأوابد. قاهره: دارالفکرالعربی، ۱۹۴۲. ۱۴۸. Wilberforce Clarke, The Divan-I- Hafiz6 صفحه xviii
منطقه ی مریوان - این شهر و این مردم و این مناظر و این مناطق حساس - برای من یکی از خاطره انگیزترین مناطق کردستان و غرب کشور است. خداوند متعال را سپاسگزارم که بار دیگر توفیق پیدا کردم به این سرزمین سرشار از شکوه دلاوری و زیبائی طبیعی و مالامال از احساس محبت و وفاداری که در گذشته هم من اینها را در این منطقه تجربه کرده ام، بار دیگر سفر کنم.[1]
الحمدللَّه ربّ العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی القاسم محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین سیّما بقیةاللَّه فی الأرضین.برای من مایه ی افتخار و سربلندی است که در این نقطه، در جمع شما راهیان نور و مجموعه ی عشاق دل باخته ی یاد شهیدان حضور داشته باشم. به همه ی برادران و خواهران عزیزی که در این منطقه سکونت دارند و همین طور به شما برادران و خواهران عزیزی که از نقاط مختلف کشور برای تکریم شهیدان به این نقطه آمده اید، سلام عرض می کنم.اگر این شهیدان عزیز نمی بودند و چنانچه این مردم مؤمن در این منطقه، سدِ راه دشمن نمی شدند، سرنوشت ایران عزیز و اسلامی چیز دیگری می شد. امروز و فردا و فرداها این ملت و این کشور، مرهون فداکاری شهیدان عزیزی است که این منطقه ی عظیم را با جسم و جان خود محافظت کردند، استقلال کشور را حفظ کردند و عزت این ملت را حفظ کردند.[2]
اجتماع عظیمی که در این نقطه برجسته تاریخی تشکیل شده است، نشانه بزرگی از قدرشناسی ملت ایران است. از اطراف کشور مردان، زنان، پیران و جوانان که به این نقطه و دیگر نقاطی که در تاریخِ جنگ تحمیلی، نقاط برجسته و فراموش نشدنی بوده اند، شتافته اند و در حقیقت، یاد آن جوانان، رزمندگان، دلاوران و مؤمنانی را که کشور و تاریخ و ملت ما همواره مدیون آنهاست، گرامی داشته اند. البته لازم است با قلب و زبان از مردم عزیزی که امروز از شهرهای دزفول، اندیمشک و شوش در این جلسه بزرگ شرکت کرده اند و همچنین از بقیه هم میهنان ایرانی ما که از سرتاسر نقاط کشور به این جا آمده اند، سپاسگزاری کنم. [3]
امروز شرکت من در مجموعه ی زایران خاک خونین شلمچه، برای بزرگداشت یاد و نام شهیدان عزیز و مردان بزرگی است که با خون خود، با جهاد و همت خود، با عزم و اراده ی خود، نام شلمچه و خرمشهر و خوزستان و ایران را در تاریخ، بلند کردند.ملت ایران در دورة معاصر، هر چه عظمت و عزت در دنیا دارد، به برکت خون رزمندگانی است که در این سرزمین های خونین، حضور پیدا کردند و جان خود، سلامت و جوانی خود را برای اسلام، برای ملت و میهن شان در طبق اخلاص گذاشتند و تقدیم کردند. ایران، امروز هر چه دارد و در آینده هر چه بدست بیاورد، به برکت خون این شهیدان است. اگر این شهدایی که شلمچه، یادگار آنها و این بیابان های خونین، حامل نشانه های آنهاست، نبودند، امروز در این کشور، از استقلال ملی، از شرف ملت، از اسلام و از هیچ چیز ایرانی، نشان برجسته یی نبود؛ اینها در مقابل دشمن مهاجمی که بدون کمترین ملاحظه یی به مرزهای جغرافیایی و مرزهای ملی و مرزهای اعتقادی حمله کرده بود، ایستادند.[4]
جلسه ی بسیار شیرین و اثرگذار و پُراهمیتی است. کلمه کلمه ی این خاطرات برای تاریخ ما و سرگذشت پُرفراز و نشیبِ این ملت بزرگ، جزو جذابترین بخشها به حساب می آید. خیلی استفاده کردیم؛ خیلی لذت بردیم. از همه ی عزیزانی که خاطرات خودشان را بیان کردند و همچنین از کسانی که این مراسم و جلسه ی امروز را تدارک دیدند و مدیریت کردند، و از همه ی شما عزیزانی که یادگاران پُرشکوهترین روزهای تاریخ اخیرِ این کشورید و در اینجا حضور دارید، صمیمانه تشکر میکنیم.دو مقوله را از هم جدا کنید؛ هر کدام از اینها حرف و گفت فراوانی می طلبد. یک مقوله، مقوله ی مربوط به مسئله ی دفاع مقدس است؛ این دفاع مقدس و دوران هشت ساله، مثل جنگهای معمولی و بقیه ی جنگهای دنیا نیست؛ بلکه خصوصیاتی دارد.[5]
اجتماع عظیمی که در این نقطه برجسته تاریخی تشکیل شده است، نشانه بزرگی از قدرشناسی ملت ایران است. از اطراف کشور مردان، زنان، پیران و جوانان که به این نقطه و دیگر نقاطی که در تاریخِ جنگ تحمیلی، نقاط برجسته و فراموش نشدنی بوده اند، شتافته اند و در حقیقت، یاد آن جوانان، رزمندگان، دلاوران و مؤمنانی را که کشور و تاریخ و ملت ما همواره مدیون آنهاست، گرامی داشته اند.هم زمان و هم مکان بسیار حساس است. زمان، یادآور نهضت عظیم و فراموش نشدنی حسین بن علی (علیه السّلام ) است. مکان هم پادگان دوکوهه است که عاشوراییانِ زمان ما، جوانان از جان گذشته و دلاور ما، در طی سالهای متمادی دفاع مقدس، در همین جا اجتماع کردند؛ در همین حال و هوا، عزم و تصمیم مردانه و مؤمنانه خود را بر دفاع از این کشور به مرحله عمل درآوردند. این پادگان و سرزمین شاهد فداکاریها، اخلاصها، ایمانها و روحیه های مالامال از امواج صفا و طراوتی است که از جوانان مؤمن بسیجی و فداکار بروز کرده است. [6]
من این سرزمین را یک سرزمین مقدس می دانم. اینجا نقطه ای است که ملائکه الهی که شاهد فداکاری مخلصانه این شهدای عزیز بودند، به اینجا تبرک می جویند. اینجا متعلق به هر کسی است که دلش برای اسلام و برای قران می تپد. اینجا متعلق به همه ملت ایران است. مقام معظم رهبری:این مساله کاروان راهیان نور حافظ افتخارات و نقطه عطف سربلندی و عزت ملت است.این سرزمین نور، محل تلاقی زمین و آسمان و معراج شهیدانی است که از اوج انسانیت تا ملکوت اعلای الهی پر کشیدند.[7]
فعالیتی که شما دوستان عزیز و برادران و خواهران در زمینه هدایت و تشکیل کاروان های راهیان نور و خدمات به آنها و دوش گرفتن این کار بزرگ انجام می دهید، حقاً در خور ستایش و تمجید و تشکر است. ..- این مساله(کاروانهای راهیان نور) حائز عناصر سازنده واقعی است و در این جمله خلاصه می شود که بگوییم حفظ افتخارات و نقطه های سربلند و عزت یک ملت است، این چیز خیلی مهمی است. - حفظ آثار جنگ در بعضی از شهر ها و مناطق جنگی در شمار وظایف مهم کنونی است[8]
برای من مایه افتخار و سربلندی است که در این منطقه، در جمع شما راهیان نور و مجموعه عشاق دل باخته یاد شهیدان حضور داشته باشم.مقام معظم رهبری:شاید بسیاری از شما جوانان عزیز، دوران دفاع مقدس را درک نکردید. در آن دوران نتوانستید، نبودبد که بیایید وسط آن میدان، اولا باید با اوضاع داوطلبان و جوانان مومن آن روز همه آشنا شوند، مخصوص شما نیست. مقام معظم رهبری:من به جوانان امروز، بخصوص جوانان موکدا توصیه می کنم، کتابهایی را که شرح و گزارش گوشه ای از جنگ 8 ساله است قدر بدانند و آنها را بخوانند، زیرا حقایق زیادی در آن کتابها بازگو شده.[9]
پی نوشت ها:
[1] بیانات در دیدار مردم مریوان ۱۳۸۸/۰۲/۲۶ - ۱۴:۴۲
[2] بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در اجتماع مردم دشت آزادگان، سوسنگرد، بستان، حمیدیه و هویزه و كاروانهاى راهیان نور، در منطقه ى دهلاویه 05/ 01/ 85
[3] بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع راهیان نور و قشرهاى مختلف مردم اندیمشك در پادگان دوكوهه
[4] بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با مردم در شلمچه
[5] بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار جمعى از رزمندگان، ایثارگران و فرماندهان دوران دفاع مقدس
نزديکي هاي بهار دلم پرنده مي شود. پر ميگشايد تا به سرزمين آرزوها برسد. مثل يک پرنده مهاجر، نه شايد هم مثل ققنوس قصه ها که تمام هستي اش را در آتش عشقي ناشناخته اما آشنا ميسوزاند تا هستي دوباره و جاني پاک و بي آلايش را به دست آورد. اسفند ماه که مي شود کوچ دستهجمعي مسافران پرنده صفت سرزمين راهيان نور شروع مي شود. در بيش از دو دهه اي که کاروان هاي راهيان نور، کيلومترها جاده آسفالتي را براي رسيدن به خاکريزها و سنگرها و خطوط مقدم جبهه هاي هشت سال دفاع مقدس بر بال فرشتگان مي پيمايند، تا حال کسي پيدا نشده که دلش را در غروب سرخ شلمچه يا ميان رمل هاي فکه و يا در گوشه اي از خاک دامنگير طلائيه و يا در دشت تفتان هويزه، شايد هم در مشهد سوسنگرد، جا نگذاشته باشد و چه خوشدلي است که بتواند به ضريح چشمان شهدا گره بخورد و در ميان گيسوي باد، رها و بي تعلق به سوي قبله نماز گزارد.
اسفند ماه که مي شود دلم بهانه گير مي شود. گاهي بهانه اش از نوشتن است و گاه از شلوغي خيابان و زماني هم خسته از دست… صداي پاي بهار که ميآيد، شکوفه ها که افسر بوته هاي گل و شاخههاي درختان مي شوند، برگ هاي قرمز تقويم که خودنمايي مي کنند و اصلاً درست زماني که سال تحويل ميشود، دلم را به سختي با خود همراه مي کنم و در آخرين لحظات سال کنار سفره هفت سين مينشانم. او خوب مي داند که باز مسافر سرزمينهاي نور هستم و راهش را در کوچه پس کوچه هاي شهر آهني گم نمي کند و براي رفتن به مسير انتخابي دل، پا نمي خواهد…
جنوب؛ ايراني کوچک اما عاشق!
از اواسط اسفند ماه، اهواز و آبادان، خرمشهر و سوسنگرد و اروند کنار و دهلاويه و… ميزبان مردماني از سراسر ايران مي شوند. اتوبوس ها با پارچه نويس هاي زيبا مبدأ حرکت مختلفي دارند که تمامي به يک مقصد ختم مي شوند. مسافران اين اتوبوس ها همگي چشماني بهاري، نگاهي آسماني، نفسي به زنجير کشيده، دلي پر تپش و سکوتي پر هياهو دارند. اتوبوس ما هم از ناحيه شهيد بهشتي سپاه محمد رسول الله (ص) با بيش از 200 مسافر راه خود را آغاز کرده و در شوش دانيال زيارتنامه خوانده و به سوي مشهد شهداي هشت سال دفاع مقدس قدم برداشته است.
پله پله تا ملاقات خدا…
منبع: گزارشي از سفر به سرزمين نور همراه با کاروان ميثاق با خاک ناحيه شهيد بهشتي،به قلم بنده حقیر