آيا روايت «لولاك لما خلقت الافلاك...» و محوريت حضرت زهرا(س) در خلقت، معتبر است؟...
براي روشن شدن جواب سوال، توجه به چند نكته ضروري است:
1. هوشمندي در عرصه روايت شناسي: نگاه كارشناسي به هر روايت، بسيار جدّي است. هر روايتي تا از زير ذرّه بين يك كارشناس هوشمند و نكته سنج عبور نكند، مورد داوري قرار نمي گيرد. روايت مورد نظر هم اين گونه است. آن چه پيرامون اين روايت قابل بيان است، اين است كه: قسمت اول اين روايت در كتاب هاي معتبر هم چون، بحار الانوار، الغدير، مستدرك، مدينه المعاجز، فرائد السبطين و…[1] آمده است. قسمت پاياني روايت نيز در كتاب هاي گوناگون و دست دوّم، بدون ذكر سند بيان شده است. از اين روي، اين روايت، در منابع شيعه و اهل تسنن بيان شده است و از شهرت خاصي برخوردار است.
2. سند روايت: در مورد سند اين روايت، حرف و حديث بسياري بيان شده است. در يك جستجوي ميداني كه صورت گرفت، برخي از كارشناسان عرصه روايي، آن را حديث قدسي گرفته اند و برخي ديگر، از جمله آيت الله موسي شبيري زنجاني آن را محتمل الصدور دانسته اند. برخي ديگر هم چون آيت الله محمد علي گرامي از دلالت اين روايت دفاع كرده اند ولي سند آن را به خاطر راوياني چون صالح بن عبد الوهاب و برخي روات ديگر ضعيف دانسته اند.[2]
آيت الله سيد حسن مير جهاني، در كتاب جنّه العاصمه، سلسله سند اين روايت را بيان داشته است، مي فرمايد: «في كتاب كشف اللئالي تاليف صالح بن عبد الوهاب بن العرندس انّه روي عن الشيخ ابراهيم بن الحسن الوراق عن الشيخ علي بن الجزائري عن الشيخ احمد بن فهد الحلي عن الشيخ زين الدين عليّ بن الحسن الخازن الحائدي عن الشيخ ابن عبد الله محمد بن مكي بطريقه يعني الشيخ ابي طالب محمد فخر المحققين عن والده الحسن بن مطهّر العلامه الحلي عن الشيخ ابي القاسم جعفر بن الحسن بن سعيد الحلّي المحقق علي الاطلاق عن السيد بن علي فخار بن المعد الموسوي عن الشيخ الشاذان بن جبرئيل القمي عن الشيخ محمد بن ابي القاسم الطبري عن الشيخ ابي عليّ الحسن عن والده الشيخ الطائفه عن الشيخ المفيد عن شيخه الصدوق عن ابي جعفر محمد بن علي بن موسي بن بابويه القمي بطريقه يعني عليّ بن احمد بن موسي عن محمد بن ابي عبد الله الكوفي عن محمد بن اسماعيل البرمكي عن جعفر بن احمد عن عبد الله بن الفضل عن مفضل بن عمر عن جابر بن يزيد الجعفي عن جابر بن عبد الله انصاري عن رسول الله ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ عن الله تبارك و تعالي انه قال: يا احمد لولاك …»[3]
در سلسله روات اين روايت، صالح بن عبد الوهاب مجهول است و نامش در كتاب هاي رجالي نيامده است.[4] ابراهيم بن الحسن، مشترك است و با پسوند رزاق يا ورّاق در كتاب هاي رجالي نيامده است. علي بن هلال جزائري نيز مجهول است و نامش در كتاب هاي معتبر رجالي مثل تنقيح المقال نيامده است. احمد بن فهد الحلي، عليّ بن الحسن الخازن الحائري و … نيز مجهول هستند. آيت الله گرامي كه از دلالت روايت محكم دفاع كرده است، پيرامون سند روايت فرمود: «صالح بن عبد الوهاب و برخي روات سابق او مجهول هستند ولي اين نكته دليلي بر كذب روايت نيست…».[5]
بنابر اين براي مردود دانستن روايت از جهت سند، كافي است كه يكي از روات در سلسله سند مجهول و يا غير ثقه باشند و با وجود يك راوي مجهول، روايت از نظر سندي از كار مي افتد. از اين روي اين روايت از نظر سندي ضعيف است و چندان قابل دفاع نيست. ساير روات نيز در سلسله سند اين روايت، كارايي خود را از دست مي دهد، لذا به علت رعايت اختصار از بررسي سرنوشت ساير روات صرف نظر شد.
3. دلالت روايت
آن چه پيرامون دلالت يك روايت قابل بيان است اين است كه: «اگر دلالت و معناي روايت مخالف قرآن و مستندات شرع باشد و با مباني شرع و عقلي سازگاري نداشته باشد؛ طرد و ردّ مي شود،[6] در غير اين صورت مي توان روايت را مورد پذيرش متني قرار داد و از باب تسامح در ادله سنن آن را پذيرفت. چون طبق قاعده و اصل: «دلالته تغني عن السند»، مفهوم و محتواي روايت، از سند بي نياز و احتياجي به آن ندارد.[7] روايت مورد بحث نيز اين گونه است. از يك طرف مخالف قرآن و مستندات شرع و مباني شرعي و عقلي نيست، از طرف ديگر محتوا و معناي آن نياز به سند ندارد.
قرآن شريف مي فرمايد؛ انبياء از جهت نبيّ بودن با هم تفاوتي ندارند. «لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ…؛[8]بين هيچ يك از پيامبران او (از جهت نبوّت) فرق نمي گذاريم (و نبايد هم فرق گذاشت).)) ولي از جهت مراتب، انبياء داراي مراتب مي باشند و مراتب شان نسبت به هم متفاوت مي باشد. مي فرمايد: «تِلْك الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِّنْهُم…؛[9] اينان پيامبراني هستند كه بعضي را بر بعضي برتري بخشيديم؟ بنابر اين مراتب پيامبران نسبت به هم متفاوت مي باشد. رسول رحمت ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ چون هم صاحب منصب نبوّت و هم رسالت و هم امامت است، سر آمد همه پيامبران مي باشد.))
او «رحمةللعالمين»[10] است … و از اين جهت مرتبه رسول رحمت بر همه پيامبران برتري دارد. اين امر در مورد ائمه ـ عليهم السلام ـ نسبت به هم و ائمه ـ عليهم السلام ـ نسبت به پيامبران و بين پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و امام علي ـ عليه السلام ـ و فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ نيز وجود دارد.
كسي كه صاحب مقام امامت است از كسي كه صاحب مقام نبوّت است برتر است و اين يك امر بديهي است.
آن چه كه از روايات به دست مي آيد اين است كه هدف از خلقت همه عالم هستي، پيامبر (ص) و اهل بيت بوده اند. از طرفي از چند روايت به دست مي آيد كه در ميان خود پيامبر (ص) و اهل بيت ـ عليهم السلام ـ هم ترتيبي بوده است و يكي دو روايت هم مي فهماند كه به خلقت پيامبر و علي و حسنين (در خلقت نوري) هنوز نور مطلق تحقق نيافته بود و با وجود زهرا ـ سلام الله عليها ـ، غايت خلقت همگي تحقق پيدا كرد. يعني پيامبر و علي و حسنين ـ عليهم السلام ـ نيز قدم آخر نيستند و ما قبل آخر مي باشند و مقدمه آخرين، فاطمه زهرا (س) مي باشد.[11]
مفاد روايت «لولا عليّ» اين مي شود كه اگر امامت نبود، نبوّت پديد نمي آمد، اين مطلب دور از قاعده نيست، زيرا نبوّت بيان قانون است و مجريان آن امامان ـ عليهم السلام ـ هستند بنابر اين امامت از نبوّت مهم تر است.
نگوييد: پس علي ـ عليه السلام ـ مهم تر از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ است؟ با اين كه خود علي ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: «من يكي از شاگردان محمّد هستم» نه اين طور نمي گوييم بلكه مي گوييم پيامبر دو منصب دارد: يكي نبوّت و دوم امامت … پس مفاد جمله دوم روايت اين است كه اگر امامت نبود نبوّت انجام نمي شد. در واقع اين قسمت از روايت همگام و هم سو با قرآن شريف است كه مي فرمايد: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْك مِن رَّبِّك وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ؛[12] اي پيامبر آن چه از سوي پروردگارت بر تو نازل شده است (به مردم) برسان؛ و اگر چنين نكني، رسالت خود را نرسانده اي» از اين روي پس از ابلاغ امامت علي ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: «الْيَوْمَ أَكمَلْتُ لَكمْ دِينَكمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكمُ الإِسْلاَمَ دِينًا؛[13] امروز دين شما را برايتان به كمال رساندم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و دين اسلام را بر شما پسنديدم».
با اين نگاه، اين قسمت از حديث كاملاً همسو و همگام با قرآن است و از محتواي بسيار دقيق، ظريف و عميق برخوردار است و آن اين كه مقام امامت فوق مقام نبوت است و تداوم اهداف نبوت نيز به تداوم امامت منوط است.[14]
در واقع اين قسمت از روايت، تفسير دو آيه فوق است كه اگر بنا به مصلحتي نام مبارك امام علي ـ عليه السلام ـ در دو آيه بيان نشد، اين حديث قدسي[15] از آن پرده بر مي دارد و مي گويد: «لولا عليّ لما خلقتك» آني كه اكمال و اتمام دين به آن وابسته است، امامت امام علي ـ عليه السلام ـ است. غير از امام معصوم كسي نمي تواند آثار و اهداف نبوّت را حفظ كند.
اما جمله سوم روايت: «لولا فاطمة لما خلقتكما» اقبال لاهوري جايگاه فاطمه زهرا را در جهان هستي هم چون مركز پرگار عشق مي داند؛ مي گويد:
مادر آن مركز پرگار عشق مادر آن كاروان سالار عشق[16]
در اين قسمت از حديث فاطمه زهرا محور خلقت قرار گرفته است. او محور آفرينش است. اگر وجود او نبود نسل رسول عشق منقطع مي شد.[17] پس بحث در اين نيست كه فاطمه زهرا از علي ـ عليه السلام ـ و پيامبر (ص) بزرگتر است و علي ـ عليه السلام ـ از پيامبر (ص) بلكه بحث در اين است كه جايگاه و نقش آفريني هر كدام از سه بزرگوار در خلقت جهان هستي چه قدر و چگونه مي باشد؟ وجود فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ از اين جهت تا قيامت تداوم نبوّت، امامت و اسلام ناب محمدي ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ است. او واسطه بين نبوت و امامت است و تكامل خلقت در سايه تبيين رسالت و امامت است و هر دو از نسل فاطمه زهرا. پس او مصدر ائمه ـ عليهم السلام ـ است و تداوم بخش دعوت محمد ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و ولايت.[18] اگر او نبود امامت تداوم نداشت و رسالت ابتر و ناقص مي ماند. پس چه اشكال دارد كه گفته شود: اگر فاطمه نبود علي يعني امامت نبود و اگر علي يعني امامت نبود پيامبر يعني رسالت نبود.[19]
اگر از جهت اثبات حقانيت نيز به حقانيت فاطمه زهرا نگريسته شود؛ مي توان در عرصه رسالت و ولايت به دشمنان گفت: شما مي گوييد: پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و امام علي ـ عليه السلام ـ دست به شمشير بردند، با يهودي هاي مدينه، كفار، مشركين و منافقين و معاويه جنگيدند و … فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ كه دست به شمشير نبرد و با كسي جنگ نكرد … چرا حق او را غصب كردند. چرا او را شهيد كردند؟! امام حسين ـ عليه السلام ـ دست به شمشير برد و …. علي اصغر چه؟ «بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ».[20]
به هر تقدير گاهي متن روايت به حدّي محكم است كه راوي را هم اعتبار مي بخشد و گاهي راوي به روايت.[21] متن اين روايت نيز به راوي اعتبار مي بخشد و يا طبق اصل «دلالته تغني عن السند» ما را از سند آن بي نياز مي كند.
اين بود بيان مجمل و تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
منبع:
[1] . گرامي، محمد علي، لولا فاطمه، قم، دفتر ايت الله محمد علي گرامي، سوم، 1385، ص 13.
[2] . همان.
[3] . طباطبايي، مير جهاني، سيد حسن، جنه العاصمه، تهران، صدر، 1398 هـ.ق، ص 142.
[4] . گرامي، محمد علي، همان، ص 141.
[5] . همان.
[6] . المناقب، ج 1، فصل في اللطائف، ص 213.
[7] . جعفري، محمد تقي، نيايش امام حسين در صحراي عرفان، تهران، موسسه تدوين و نشر آثار علامه جعفري، چهارم، 1382، ص 29.
[8] . بقره / 285.
[9] . بقره / 253.
[10] . انبياء / 21 ـ 107.
[11] . گرامي، محمد علي، لولا فاطمه، همان، ص 15.
[12] . مائده / 5 ـ 67 ـ 3.
[13] . همان.
[14] . گرامي، محمد علي، لولا فاطمه، همان.
[15] . بحار، ج 40، باب 91، ح 20، ص 214.
[16] . لاهوري، اقبال، ديوان، تهران، سينا، هشتم، 1381، ص 103.
[17] . كوثر / 108 ـ 1 ـ 3.
[18] . قائمي، علي، در مكتب فاطمه، تهران، امير، ششم، 1377، ص 71 ـ 72.
[19] . گرامي، محمد علي، همان، ص111.
[20] . تكوير / 9.
[21] . گرامي، محمد علي، همان.