کوچه معرفت...
07 دی 1395 توسط دهسنگی
کوچه ای را بود نامش معرفت
مردمانش بامرام از هر جهت
سیل آمد کوچه را ویرانه کرد
مردمش را با جهان بیگانه کرد
هرچه در آن کوی بود از معرفت
شست و با خود برد سیل بی صفت
از تمام مردم آن کوچه تنها یک نفر
خانه اش ماند و جست از خطر
رسم و راه نیک هر جا بود و هست
از نهاد مردم آن کوچه است
چون که در اندیشه ام اینگونه ای
حتم دارم بچه آن کوچه ای…
منبع: سروده یکی از بچه های حوزه علمیه کوثر علی آباد کتول(فاطمه سنچولی)