لینک های پیشنهادی

  • مطالب خود را منتخب کنید!
  • کسب درآمد از وبلاگ
  • تغییر متن وبلاگ خود در گوگل

شدی بعد زهرا(س) توزهراترین!...

29 بهمن 1397 توسط دهسنگی

تو زیبا شدی کوه و دریا شدی
یه باغی پر از عطر گل‌ها شدی
یه همدم تو غم‌ها برای علی
یه زهراترین بعدِ زهرا شدی

توموندی کنار علی یک تنه
تو گفتی که زهرا پناه منه
نذاشتی علی بت بگه فاطمه!
نذاشتی که زینب دلش بشکنه!

نخ چادرت دلبری میکنه
تورو فاطمه یاوری میکنه
واسه بچه هاش مادری کردی و
واسه بچه هات مادری میکنه

چقد مثل زهرا شده شوکتت
چقد مثل زهرا شده غیرتت
ایشالا نشه دست و بازوت کبود
ایشالا که نیلی نشه صورتت

ایشالا که آتیش نیاد سوی تو
نشینه غلافی به بازوی تو
همیشه بمونی کنار علی
الهی نبینم که پهلوی تو….
واست کوچه رو دلربا میکنن
پر از عطر خوب خدا میکنن
قدم میزنی تا توی کوچه‌ها
پسرهات برات کوچه وا میکنن

الهی نبینی غم حیدرو
نبینی غم ساقی کوثرو
نداره دلی خوش زدیوار و در
امیری که کنده در خیبرو

میترسم بخونم برات روضه من
فقط اینه دیگه دعام دائماً
ایشالا توی کوچه عباس تو
نبینه چیزایی که دیده حسن

خدا گر ز حکمت ببندد دری
ز رحمت گشاید در دیگری
خدا محسنو برده پیش خودش
به جاش داده عباس نام آوری

تویی اوج زن‌های مردآفرین
شدی بعد زهرا تو زهراترین
تو ام الوفایی، تو ام الادب
شدده نام زیبایت ام البنین…

نویسنده:محسن کاویانی

 نظر دهید »

ای زبانت ذوالفقار حیدر بی ذوالفقار!..

27 بهمن 1397 توسط دهسنگی

در میان شعر تو بانو! اگر حاضر شدم
خواندم اول کوثر و با نام تو طاهر شدم
در خیالم صحن و گنبد ساختم, زائر شدم
نام شیرین تو بردم فاطمه! شاعر شدم

رشته‌ای بر گردن ابیات من افکنده دوست
می‌برد شعر مرا آنجا که خاطر خواه اوست

ناگهان دیدم میان خانه‌ی پیغمبرم
چون خدیجه غرق نوری از جهانی دیگرم
چرخ می‌زد یک نفس روح القدس دور و برم
تا نوشتم فاطمه, بوسید برگ دفترم

از شکوهش آسمان ساییده اینجا سر به خاک
آسمان را با خودش آورده این دختر به خاک

ای محمد! دشمنت را دوست ابتر می‌کند
خانه‌ات را بوی ریحانه‌‌ معطر می‌کند
دیدنش بار رسالت را سبکتر می‌کند
دختر است اما برایت کار مادر می‌کند

دختران آیات رحمت, مادران مهر آفرین
می‌شود ام ابیها, هر دو باهم, بعد از این

یک زره خرج جهازت, حُسن‌هایت بی‌شمار
با تو حیدر روز خیبر حرز می‌خواهد چکار؟
تا تو از تیغ دودم با عشق می‌گیری غبار
بعد از این مستانه‌تر صف می‌شکافد ذوالفقار

قوت بازوی مولایی به مولا, فاطمه!
قصه‌ی پیوند دریایی به دریا, فاطمه!

در هوای عاشقی با هم کبوتر می‌شوید
هر دو کوثر می‌شوید و هر دو حیدر می‌شوید
هست شیرین نامتان, قند مکرر می‌شوید
هر دو در کفواً احد با هم برابر می‌شود

بیت‌هایم بر درِ بیت تو زانو می‌زنند
شاعران تنها برای یک نظر, رو می‌زنند

در کسا, بی پرده با الله صحبت می‌کنی
هل اتی را سفره‌ی نور و کرامت می‌کنی
فکر خلقی, نیمه شب با حق که خلوت می‌کنی
در غم همسایه, ترک خواب راحت می‌کنی

مادری الحق چه می‌آید به نامت, فاطمه!
می‌دهد از سوی ما مهدی سلامت, فاطمه!

امتحان پس داده‌‌ای در آسمانها پیش از این
سالها بر عرش می‌تابید نورت چون نگین
حضرت حق چون دلش آمد بیایی بر زمین
واقعاً “الحمد للهِ , رب العالمین”

جلوه‌ی نور تو را تنها خدایت دید و بس
فاطمه! قدر تو را تنها علی فهمید و بس

عالمی در حیرت از این آسیا چرخاندنت
با تبسم خستگی را از علی پوشاندنت
در عجب روح الامین از طرز قرآن خواندت
پیش نابینا میان حِصن چادر ماندنت

حجب میراثت, حیا سایه نشین چادرت
داده دل حتی یهودی هم به دین چادرت

سفره‌‌ی نان خالی اما سفره‌ی انعام پُر
خانه‌ات میخانه, ساقی با سخاوت, جام پر
از تو راضی و دلش از گردش ایام پر
کعبه از بت خالی اما کوچه از اصنام پر

ای زبانت ذوالفقارِ حیدر بی‌ذوالفقار!
بت شکن! برخیز, بسته دست او را روزگار

قاسم صرافان

 نظر دهید »

تو نباشی چه کسی میدهدم دلداری؟!

24 بهمن 1397 توسط دهسنگی

من ندیدم که شبی پلک بهم بگذاری
هرشب از شدت درد کمرت بیداری

استراحت کن عزیزم ، بخدا میدانم
خسته ای ، بی رمقی ، سوخته ای ، بیماری

جان من سعی نکن با کمر تا شده ات
محض آرامش من بستر خود برداری

سرفه هایت بخدا قاتل جانم شده است
بس که خونابه در این سینه ی زخمی داری

سعی کن خوب شوی ، ای همه دارایی من
زینبت را به چه کس بعد خودت بسپاری

مونس خستگی حیدر خیبر شکنی
تو نباشی چه کسی میدهدم دلداری؟!..

منبع:پوریا باقری

 نظر دهید »

دل بی قرار نیست!..."ادا در می آوریم!"

26 آبان 1397 توسط دهسنگی

دل بیقرار نیست                                                                     “ادا در می آوریم”
چشم انتظار نیست                                                                 “ادا در می آوریم”
بر لب دعای ندبه و… دل غرق شهوت است ؛این انتظار نیست          “ادا در می آوریم”
آقا محب واقعی ات در میان ما؛یک از هزار نیست                            “ادا در می آوریم”

و شرمنده ایم که فقط “ادا در می آوریم!”

چه تکلیف سنگینی است بلا تکلیفی وقتی که نمیدانم منتظرت ماندم یا فقط خودم را به انتظار زده ام آقا …..

آقا جان روز ها و سال ها می گذرد و کسی خیالش هم نیست که کسی باید باشد و… نیست!من گناه میکنم و تو جورش را میکشی…سندش طولا نی شدن غیبتت! آنقدر در دنیایمان غرق شده ایم که صدای غربتتان را نمی شنویم! آقا جان در کدام بیابان ها برای فرجتان گریه می کنید؟! درد دل هایتان را به چه کسی می گوئید؟! به کربلا می رویید یا به نجف؟! به خراسان می رویید یامدینه؟نکند بقیع بروید آقا؟! مادر که تاب غم غربت فرزندش را ندارد! مادرتان داغ بسیار دیده.. بیشتر از این شرمنده مان نکنید!

آقای مهربانم

سال هاست آرزو میکنم که بیایی!؟ و صدای زمزمه تان رامیشنوم که می گوئید:

صبر کن چشم دلت نیل شود مے آیم

شعر من حضرت هابیل شود مے آیم

قول دادم که بیایم به خدا حرفے نیست

دل به آیینه که تبدیل شود مے آیم

از آن پس فقط آرزو نمیکنم که بیایید،آرزو میکنم وقتی آمدید چشمانم شرمسار نگاهتان نشود!

راستی آقاجان! سالروز ولایتتان تبریک..

 رفته بودید که بیایید آقا.. چقدر طول کشید!

دلیل غربتتان را میدانم حتما گناهان من است، …شرمنده ام آقا…شرمنده ام که مدام شرمنده ام!

نکند منتظر مردن مایی آقا!…  منتظر هات بمیرن میایی آقا!؟

امید که امسال سال ظهورتان باشد…

پـــسر فاطمــه شرمنده اگـــر میبینی!..کوچه آماده شده تا برسی     دلــ‌ها نـــه!

دلنوشته : فاطمه بهیار

 

 

 

 9 نظر

یوسف گم گشته بازآید به کنعان!..غم مخور

18 مهر 1397 توسط دهسنگی

          

  یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور                کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
   ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن                وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور
   گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن                     چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
   دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت                   دایما یک سان نباشد حال دوران غم مخور
   هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سر غیب           باشد اندر پرده بازی‌های پنهان غم مخور
   ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند                    چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
   در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم              سرزنش‌ها گر کند خار مغیلان غم مخور
   گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید  هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
   حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب                    جمله می‌داند خدای حال گردان غم مخور
  حافظا در کنج فقر و خلوت شب‌های تار                   تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور

                                                       حافظ..

 3 نظر
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9

می نویسم به یاد شهید آوینی

اوقات شرعی

امروز: سه شنبه 30 اردیبهشت 1404
اوقات شرعی به افق:
  • اذان صبح اذان صبح:
  • طلوع آفتاب طلوع آفتاب:
  • اذان ظهر اذان ظهر:
  • غروب آفتاب غروب آفتاب:
  • اذان مغرب اذان مغرب:
  • نیمه شب شرعی نیمه شب شرعی:

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • مطالب نویسندگی
  • احادیث پژوهش
  • تحقیقاتی
    • پرسش و پاسخ
  • معرفی کتاب
  • مناسبتی
  • آموزشی
  • گزارش
  • دانستنی
  • معرفی اساتید راهنما
  • هفته سلامت
  • تلنگری
  • روز جانباز
  • ویژه نامه
  • اخبار
  • چکیده ونتیجه
  • قرآنی
  • قلم زنی
  • درس هایی از کربلا
  • اربعین حسینی
  • شعر
  • جذاب
  • فرهنگی اجتماعی
  • امام زمان(عج)
  • نهج البلاغه
  • پلاسکو
  • دهه مبارک فجر
  • سیاسی
  • دهه فاطمیه
  • مقام معظم رهبری
  • پاسخ به شبهات
  • طب سنتی
  • حجاب
  • معرفی کتاب
  • ماه رمضان
  • ماه رمضان
  • صحیفیه سجادیه
  • صحیفه سجادیه
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

آیتم ها

  • مگه تاحالا مامانو دیدی؟
  • فرقه فعال یمانی
  • نقش موثر طلاب در فضای مجازی
  • کرسی آزاد اندیشی ازدواج دیر هنگام آری یاخیر؟
  • رهبر انقلاب در پیام به پنجاه وپنجمین نشست اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا
  • پای درس استاد
  • کتاب آیت الله مصباح (رضوان الله تعالی علیه )
  • کتاب شاید پیش از اذان صبح
  • ✍️ تعابیر خواندنی رهبر معظم انقلاب درباره مصباح انقلاب
  • بلای چه کسی اندک است

خبرنامه!

جستجو

  • تماس