لحظه های وصل فرارسید...
05 خرداد 1398 توسط دهسنگی
لحظه هایی گذشت و علی همچنان موعظه می نمود تا این ک عرق بر پیشانی مبارکش نشست و کلماتش به شماره افتاد.
آن گاه یک یک فرزندانش را صدازد،در حالی که اشک می ریختند با آنان وداع کردو گفت:فرزندانم یک شب قبل از این حادثه جدتان
پیامبر را در خواب دیدم و از ناروایی های و آزار امت به او شکایت کردم . پیامبر فرمود:آنان را نفرین کن و من گفتم:
بار خدیا به جای
من اشرار را بر آنان مسلط کن وبه جای آنها نیکان را برمن عنایت فرما.
پیامبر فرمود:دعایت مستجاب است،سه شب دیگر نزد ما خواهی آمدواین که وعده وصل فرارسیده است.
این بگفت و بر فرشتگان خدا سلام دادسپس رو به قبله معبود نمود و زبان به ذکر خداوشهادتین گشود.این بودآخرین سخنان علی(علیه السلام)و برای همیشه دیده از جهان فرو بست.
منبع/علی ابر مردمظلوم
گرد آورنده:شقایق نوری