مادرم خورد زمین!
مادرم خورد زمین و جگرم تیر کشید
از غم بال و پرش بال و پرم تیر کشید
چند گامی به عقب آمد و افتاد و شکست
تا سرش خورد به دیوار سرم تیر کشید
دارد صدای در و میخ و سینه می آید
هیزم ز نفرت و آتش ز کینه می آید
ازتکیه هاوعلم های شهرمان کم کم
بشنو که روضه ی شهر مدینه می آید
السلام علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها
سعی کردم قد خم را ز تو پنهان سازم
هر چه قد راست کنم ، باز کمانم ، چه کنم
دست تو وا نشد و دست من از کار افتاد
خجلم از تو همین بود توانم ، چه کنم
ای وای مادر
دست به بازوت گرفتی دوباره
ای وای مادر
درد پهلو گرفتی دوباره
ای وای مادر
حالتون باز دوباره وخیمه
ای وای مادر
بی تو حیدر تو این شهر غریبه
شد حرمت بیت خدا شکسته
خاکم به سر ، این در چرا شکسته
آل کسا در این سرا چو جمعند
شد حرمت آل کسا شکسته
عاقبت از بند غم شد خسته جان فاطمه
پرگرفت از آشیان مرغ روان فاطمه
گر بسوزد عالمى از این مصیبت نى عجب
سوخته یکسر زآتش کین آشیان فاطمه