معرفت و ایمان...
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ همینطورکه انسان در مسیر رشد معنوی پیش میرود، ایمان او نیز افزایش مییابد. در واقع افزایش ایمان، موجب حرکت در راه رشد معنوی است؛ بنابراین ایمان مراتب گوناگونی دارد؛ مراتب آغازین آن ضعیفتر و مراتب پیشرفتهاش نیرومندتر است. به تناسب آن، شکوفایی معنوی افراد نیز کاهش و افزایش پیدا میکند؛ یعنی ارتباط قلبی با خدا، متناسب با ایمان، کم و زیاد میشود.
ایمان همۀ معنویت نیست، بلکه مهمترین عامل تحقق معنویت است. با رشد ایمان، انسان از ادراک و ارادهای متفاوت برخوردار میشود و زندگی ظاهری و باطنیاش تغییر میکند. مجموعۀ این تحولات و تجربهها و دستاوردها را معنویت میدانیم که در یک کلام، ارتباط با خداست. ارتباط با خدا یعنی ارتباط با علم، قدرت، بصیرت، اراده، حیات، خلاقیت و کمال مطلق. ارتباط با اصل و حقیقت همۀ کمالات، آثار مناسب با آن کمالات را در شخص بهجای میگذارد و شکوه و کمال معنوی را تحقق میبخشد.
نقش ایمان به عنون عامل رشد معنوی و شدت و ضعف آن ما را با این پرسش روبرو میکند که چطور میتوان ایمان را تقویت کرد و در مسیر رشد معنوی پیش رفت؟ پاسخ این پرسش بسیار ساده است؛ اما عمل به آن چندان آسان نیست. «ما باید ایمان خود را با عمل صالح تقویت کنیم»[1] اما عمل صالح چیست؟ «عمل صالح، یعنی همان عمل متناسب با ایمان».[2] اگر به خدا ایمان داریم، بهطور طبیعی به خواستههای او عمل میکنیم و مخالف ارادۀ او کاری انجام نمیدهیم. ایمان و عمل، رابطۀ متقابل با هم دارند. ما برای شناخت عمل صالح به ایمان نیاز داریم. «عمل صالح را باید از راه ایمان بشناسیم.»[3] زیرا خداوند دلهایی را که ایمان میآورند هدایت میکند. «مَن يُؤْمِن بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ.[التغابن/11] هر كس به خدا ايمان آورد خدا قلب او را (به معارف و كمالات ديگر) هدايت مىكند.» از سوی دیگر، همین عمل صالح که با ایمان، شناخته میشود، موجب تقویت ایمان میشود.
رابطه میان ایمان و عمل صالح، دور ممتنع بهوجود نمیآورد بلکه اثر متقابل و تقویتکنندۀ میان آنها را نشان میدهد. ما سخن یا دعوت حق را که میشنویم، به آن ایمان میآوریم؛ بر اثر این ایمان با بخشی از عمل صالح آشنا میشویم؛ با عمل به صالحات، ایمان تقویت میشود و اعمال صالح دیگر شناخته میشود و انگیزه و شوق انجام آن اعمال پدید میآید؛ در نتیجه این عملکرد، باز هم ایمان نیرو میگیرد؛ در اثر آن، بصیرت و تشخیص عملی بیشتر میشود و همینطور اثر متقابل آن موجب تقویت ایمان و رشد معنوی میگردد. بنابراین بین ایمان و عمل صالح «یک تأثیر و تأثر متقابل وجود دارد. به نظر من این نکته خیلی مهمی است. ما باید ایمان خود را با عمل صالح تقویت کنیم؛ کما اینکه عمل صالح را باید از راه ایمان بشناسیم.»[4]
همانطور که ایمان و عمل صالح اثر فزایندۀ متقابل دارند، عمل ناصالح نیز موجب بروز اثرات کاهنده بر ایمان میشود. هر معصیت بخشی از ایمان را میگیرد و آن را سست میکند. «وقتی ما لغزش پیدا میکنیم، این لغزش روی ایمان (ولو نامحسوس) تأثیر میگذارد. «إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُواْ.[آل عمران/155] جز اين نيست كه شيطان آنها را به سبب برخى از گناهانى كه كسب كرده بودند بلغزانيد.» کار خطایی را قبلا یک نفر انجام میدهد، بعد این خطا در ایمان او تأثیر منفی میگذارد، بدوند اینکه خود انسان هم متوجه شود؛ مثل خیلی از وقتها که انسان از حالی به حالی میرود، لیکن تغییر حال خود را متوجه نمیشود.»[5]
کاهش تدریجی ایمان در اثر گاهان سرانجام به جایی میرسد که انسان ایمان خود را از دست میدهد و نشانههای روشن و آشکار الهی را تکذیب میکند و حقایق ایمانی را دروغ میپندارد. «ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساءُوا السّوأیٰ أَن کَذَّبوا بِآیاتِ اللَّهِ وَکانوا بِها یَستَهزِئونَ.[روم/10] سپس سرانجام کسانی که اعمال بد مرتکب شدند به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به مسخره گرفتند!»
ضعف ایمان ممکن است به جایی برسد که دیگر هیچ پایه و ریشهای نداشته باشد و با یک آزمون سادۀ الهی فروبریزد. از سوی دیگر ممکن است ایمان به حدّی نیرومند شود که حتی در سختترین آزمونهای الهی نیز کمترین تزلزلی پیدا نکند. حضرت علی (علیهالسلام) فرمودهاند: «فمن الأیمان ما یکون ثابتا مستقرا فی القلوب و منه ما یکون عواری بی القلوب و الصدور الی أجل معلوم.[6] نوعی از ایمان آن است که در دلها مستقر و پایدار است و نوع دیگر عاریهای است میان دلها و سینهها تا زمان معلوم.» ایمان مستقر، بر پایۀ شناخت و آگاهی بنا نهاده شده و با عمل صالح، آبیاری و تقویت شده است. «ایمان ثابت و مستقر، یعنی جای گرفته در قلب، تکیه کرده به یک استدلال و یک بینش عمیق و پشتیبانی شده با عمل صالح. نوع دیگر ایمان این است که با احساسات پیدا شده، با منطق پیدا نشده؛ انسان پای آن، عمل صالح نگذاشته؛ … این میشود ایمان عاریهای.»[7] ایمان عاریهای از سوی آگاهی و عمل پشتیبانی نمیشود و تا هنگامی که آزمونی پیش آید و معرکهای برپا شود، باقی خواهد ماند و در شرایط دشوار و لغزشگاههای زندگی فرومیریزد.
کفر به طاغوت، عامل دیگری است که میتواند موجب تضعیف ایمان شود ولی مراقبت از آن سبب تقویت ایمان است. ایمان و پذیرش حق، روی دیگر کفر به طاغوت است. اگر در کفر به طاغوت سست شویم، ایمان به حق را نیز از دست خواهیم داد. «ایمان بالله به تنهایی کافی نیست؛ کفر به طاغوت، مقدمۀ صحت و صداقت و قبولی ایمان بالله است.»[8] کفرورزیدن و کنار زدن طاغوت، یعنی رودررو شدن با طغیان و سرکشی در برابر حق. این رودررویی تضمین کنندۀ کنار حق ماندن است. از منظر درونی، کفر به طاغوت مجالی به نفس نمیدهد تا سربرکشد و انسان را از درون تضعیف کند. سستی در تقابل با طاغوت و باطل، انسان را در تسلیم شدن در برابر حق سست میکند و از ایمان بالله میکاهد. به لحاظ معنوی، تحکیم ارتباط با خدا در گرو تقابل با طاغوت است. این موضوع دقیقا همراهی تولی و تبری است که در مبانی ولایتشناسی بررسی شد.
منبع:
[1]. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی، خامنهای، سید علی، 20/8/83.
[2]. همو، بیانات، 21/9/90.
[3]. همو، بیانات، 20/8/83.
[4]. همان.
[5]. همان.
[6]. نهجالبلاغه، ترجمه حسین انصاریان، نشر پیام آزادی، خطبه 231، ص 527.
[7]. همو، بیانات، 20/8/83.
[8]. همو، بیانات،21/4/87.