پرستار یعنی...
ای فرشتهی زمینی آنگاه که نگاه معصومانهی آدمیان رنج کشیده به نگاه پر از مهربانیات پیوند میخورد.
نگاه تو دریاییست سبز به عمق محبت به وسعت یک دنیا چراغ روشنی که او را از قعر ظلمت و درد به سوی هر چه زیباییست راهنمایی میکند. آنگاه که دست مهربان وگرمت دستان بریده از لحظهها را لمس میکند. قرمزی کهربایی دلت گرمابخش دستان سرد خواهدبود.
باورکن که تو میتوانی ستاره دنبالهداری باشی که کهکشان تاریک اضطراب را بشکافی وخط سپید امید را به آسمان تکتک آدمیان خسته از درد هدیه کنی.
آری تو به اندازه ثانیههای دلتنگیشان دلتنگ میشوی. به اندازه دردشان رنج میبری. تو به اندازه نگرانیهایشان مضطرب میشوی. چه پرشکوه است جامهی سپید جاویدانگیات، آنگاه که حرفهای نگفتهی آنان قطره اشکان یخزدهات را بر روی گونههایت جاری میگرداند وگلویت را از بغض فروبردهات میسوزاند، آنگاه تو سنگ صبور و محرم دلهای بیپناه میشوی.
تو کسی هستی که در کنار بیماران شب با طلوع چشمانت به صبح پیوند میخورد.
پرستار یعنی پرواز به سوی روشنایی، سلام به آفتاب و سلام به راهی که به زلالی آب جاری است
منبع:
نوشته یکی از بچه های حوزه کوثر