از سفر برگشتگان...!!!
می گویند توی سرد خانه،وقتی ا آن کیسه ای که من را تویش گذاسته بودند تکان خورده ام ، فهمیدند زنده ام. می گویند(( گذاشتیمت اون تو. وقتی برگشتیم ،حس کردیم مل حالت اولت نیستی،انگار تکون خورده باشی .))چه کسی باورش میشد؟حالا مثلا اگر بگیند بخارجلوی دهانم،توی پلاستیک، جمع شده بود ،یا اینکه یک نفر دیده که تکان خورده ام،یک چیزی. ولی بین آن همه شهید،بین آن همه جسد، کی حواسش به این است که انگار((تکون خورده باشی))مثلا یک سانتی متر تکان خورده ام و آن ها فهمیده اند؟فهمیده اند که مثل حالت اولی که گذاشتندم توی سردخانه نیستم؟کی دیده که یک آدم بی هوش،آدمی که در حالت اغما است و همه فکر می کنند مرده است ، تکان خورده باشد؛تکان خورده باشد و بقیه هم فهمیده باشند؟می گویند ((انگار تکون خورده باشی ، آوردیمت بیرون،بردیمت بیمارستان…))کی باورش می شود؟
معرفی کتاب:روزگاران(کتاب از سفر برگشتگان)/نویسنده:آرش حاکمیان/ناشر: انتشارات روایت فتح/شقایق نوری