آسمان در بند
کن روان اشک غم ای شیعه به دامان امروز
تسلیت ده به شهنشاه خراسان امروز
کشته شد موسی بن جعفر زجفای هارون
زیر زنجیر بلا، گوشه ی زندان امروز
امام موسی کاظم(علیه السلام)
«إنَّ أعظَمَ النّاسِ قَدَراً الَّذِی لایَرَی الدُّنیا لِنَفسِه خَطَرا، اما إنَّ أبدانَكُم لَیس لَها ثَمَنٌ إلّا الجَّنه، فَلا تَبِیعُوها بِغِیرِها»
«به راستی كه با ارزش ترین مردم كسی است كه دنیا را برای خود مقامی نداند، بدانید بهای تن شما مردم، جز بهشت نیست، آن را جز بدان مفروشید.»
تحف العقول، ص410
نام: موسی بن جعفر
کنیه: ابو ابراهیم، ابوالحسن، ابوالحسن اول، ابوالحسن ماضی، ابوعلی و ابو اسماعیل القاب: کاظم، صابر، صالح، امین و عبد الصالح
منصب: امام هفتم و معصوم نهم شیعیان تاریخ ولادت امام موسی کاظم: هفتم ماه صفر سال 128هجری، برخی نیز سال 129 را ذکر کردند محل تولد امام موسی کاظم(ع) ابوائ (منطقهای درمیان مکه ومدینه ) در سرزمین حجاز(عربستان سعودی کنونی).
مدت امامت امام موسی کاظم(ع): از زمان شهادت پدرش، امام جعفر صادق(ع) در شوال 148 هجری تا رجب سال183 هجری، به مدت 35 سال.آن حضرت در سن بیست سالگی به امامت رسید. تاریخ و علت شهادت امام موسی کاظم: 25رجب سال 183هجری، در سن 55 سالگی، به وسیله زهری که در زندان سندی به دستور هارون الرشید به آن حضرت خورانیده شد.
محل دفن: مکانی به نام مقابر قریش در بغداد(در سرزمین عراق) که هم اکنون به (کاظمین ) معروف است.(1)
القاب امام موسی کاظم(ع)
اصولاً لقب هر یک از امامان علیهم السلام معرِّف تجلّی بیشتر صفتی است که برای مردم، پررنگتر از اوصاف دیگر بوده است. امام هفتم را نیز «کاظم» میگفتند به دلیل خویشتنداری فراوانش با دشمنان و خویشان ناآگاه که تحت تأثیر دشمن قرار گرفته بودند. امام با همگان رفتاری کریمانه داشت و خشم خود را فرو میخورد . امام موسی کاظم(ع) در میان شیعیان به باب الحوائج نیز معروف است.
لقب دیگر امام هفتم «زاهر» (نورانی) است چرا که چهرهای بسیار نورانی و درخشان داشت و چهرهی مبارکش چشم هر بینندهای را خیره میساخت؛ و علاوه بر این زیبایی ظاهری، اخلاق نیکو و کرامت بینظیرش هم عامل دیگری برای انتخاب لقب زاهر برای وی بود(2).
اعجاز امام کاظم علیه السلام در خروج از زندان:
مسیب، زندانبان امام موسی کاظم علیه السلام میگوید: سه روز قبل از شهادت امام مرا طلبید و فرمود: امشب عازم مدینه هستم تا عهد امامت پس از خود را به فرزندم علی واگذار کنم و او را وصی و خلیفه خود نمایم.
گفتم: آیا توقع دارید با وجود این همه مامور و قفل و زنجیر، امکان خروج شما را فراهم کنم؟”
فرمود:” ای مسیب، تو گمان میکنی قدرت و توان الهی ما کم است؟”
گفتم:” نه، ای مولای من” فرمود: ” پس چه؟”
گفتم:” دعا کنید ایمانم قویتر شود.”
امام چنین دعا کرد:” خدایا او را ثابتقدم بدار! “
سپس فرمود:” من با همان اسم اعظم الهی که آصف بن برخیا ( وزیر حضرت سلیمان علیه السلام ) تخت بلقیس را در یک چشم به هم زدن از یمن به فلسطین آورد، خدا را میخوانم و به مدینه میروم".
ناگهان دیدم امام دعایی خواند و ناپدید شد. اندکی بعد بازگشت و با دست خود زنجیرهای زندان را به پای مبارک بست. سپس فرمود: ” من پس از سه روز از دنیا میروم.”
من به گریه افتادم. فرمود:” گریه مکن و بدان که پسرم علی ابن موسی الرضا پس از من، امام توست.(3). “
امام کاظم علیه السلام و خبر از مرگ زندانبان:
ابو یوسف و محمد بن حسن که دو نفر از اصحاب ابو حنیفه بودند، در زندان سندی بن شاهک به ملاقات امام ابی الحسن موسی بن جعفر علیه السلام رفتند. در بین راه با هم می گفتند: ما چیزی از موسی بن جعفر کم نمی آوریم. یا مساوی او هستیم، یا مشابه او. وقتی به خدمت حضرت رسیدند و مقداری نشستند، یکی از مأمورین زندان وارد شد و گفت: نوبت کاری من تمام شده و از خدمت شما می روم. اگر بیرون زندان کاری دارید بفرمائید، تا مرتبه دیگر که نوبت خدمت من می شود و مجدداً باز خواهم گشت، نتیجه اش را تقدیم کنم.
حضرت فرمودند: کاری ندارم. وقتی آن مرد رفت، حضرت به ابو یوسف رو کرد و فرمود: عجیب است، او امشب می میرد. آن وقت به من میگوید اگر کاری داری بگو انجام دهم. ابو یوسف و محمد بن حسن بهت زده پس از خداحافظی از زندان بیرون آمدند، در حالی که به یکدیگر می گفتند: ما آمده بودیم بحث حلال و حرام کنیم. او از امور غیبی خبر داد. زمان مرگ امری است نهانی. از کجا می دانست؟!
سپس فردی را مأموریت دادند تا آن مأمور زندان را تا فردا تعقیب کند و آنها را از وضع او مطّلع نماید. آن مرد نیز وی را زیر نظر گرفت و شب را در مسجد محله که نزدیک خانه آن مأمور بود، خوابید. صبحگاهان دید فریاد عزا بلند است و مردم به داخل خانه وی آمد و شد میکنند. پرسید: چه خبر است؟ گفتند: فلانی دیشب از دنیا رفت. این مرد پیش ابو یوسف و محمد بن حسن آمد خبر مرگ آن مأمور را آورد.
مجدداً این دو به ملاقات حضرت آمدند و گفتند: معلوم شد شما به حلال و حرام دین خدا آگاهید. ولی زمان مرگ او را که از اسرار غیبی الهی است از کجا دانستید؟ حضرت فرمود: از دروازه های علم رسول الله است که به روی حضرت امیرالمؤمنین گشودند و سپس آن علم الهی از هر امام به امام بعدی منتقل شده است(4).
امام کاظم علیه السلام و زنده ساختن گاو مرده:
علی بن مغیره گوید:
همراه امام موسی کاظم علیه السلام در منی میرفتیم که با زنی روبهرو شدیم که فرزندان کوچکش به دورش حلقه زده بودند و همگی سخت میگریستند.
امام فرمود:” چرا گریه میکنید؟ “
زن که امام را نمی شناخت گفت:” تنها سرمایه من و این فرزندان یتیمم گاوی بود که از شیرش زندگی را میگذراندیم. اینک گاو مُرده و ما درمانده شدهایم".
امام فرمود:” آیا دوست داری آن گاو را زنده سازم؟ “
گفت:"آری، آری"!
امام به گوشه ای رفت و دو رکعت نماز خواند و دست به سوی آسمان گرفت و دعا نمود. آنگاه کنار گاو مرده آمد و ضربه ای به پهلوی گاو زد. ناگهان گاو زنده شد و از جا بلند شد. زن با دیدن این صحنه فریاد زد:” بیایید که قسم به خدای کعبه، او عیسی بن مریم است “!
مردم ازدحام کردند و به تماشای گاو و سخنان زن مشغول شدند و امام خود را در بین مردم گم نمود و به راه خود ادامه داد.(5).
امام کاظم علیه السلام و سخن گفتن به زبان فارسی:
ابوبصیر از امام موسی بن جعفر علیه السلام پرسید:” امام با چه نشانههایی شناخته میشود؟”
فرمود": امام راستین صفاتی دارد که اولین و مهمترین آن این است که امام قبلی معرفیاش کرده باشد. همان گونه که رسول خدا علی بن ابیطالب علیه السلام را معرفی کرد، هر امامی نیز باید امام پس از خود را معرفی نماید. نشانهی دیگر آن است که هر چه از او میپرسند، جواب بدهد و از هیچ چیز بیخبر نباشد. نشانهی دیگر اینکه هرگز در دفاع از حق سکوت نکند، از حوادث آینده خبر بدهد و به همهی زبانها سخن بگوید.”
سپس فرمود:"هم اکنون نشانهای به تو مینمایم که قلبت مطمئن شود.”
در همین حال مردی خراسانی وارد شد و شروع کرد به عربی سخن گفتن، اما امام پاسخش را به فارسی داد. مرد خراسانی گفت": من خیال میکردم فارسی متوجه نمیشوید.”
امام فرمود:"سبحان الله! اگر نتوانم جوابت را به زبان خودت بدهم، پس چه فضیلتی بر تو دارم؟” سپس فرمود:"امام کسی است که سخن هیچ فردی بر او پوشیده نیست. او کلام هر شخص و هر موجود زنده ای را می فهمد. امام با این نشانهها شناخته میشود و اگر اینها را نداشته باشد، امام نیست.(6)..”
امام کاظم (ع) ازدیدگاه بزرگان اهل سنت:
بامراجعه به کلمات اهل سنت درطول تاریخ پی می بریم که حضرت موسی بن جعفر(ع) موردتوجه خاص واحترام ویژه آنان بوده است. در این جابه نقل برخی از این کلمات می پردازیم:
*محمد بن ادریس شافعی: وی می گوید:
«(قبر موسی بن جعفر التریاق المجرب)، (قبر موسی بن جعفر(ع) اکسیر تجربه شده ای است ). این کلام اشاره به اجابت دعا در کنار قبر او دارد (7).»
* حسن بن ابراهیم، ابوعلی خلال، شیخ حنابله (از علمای قرن سوم ه.ق)
«ماهمنی امر فقصدت قبر موسی بن جعفر فتوسلت به الا سهل الله تعالی لی ما احب»(8)
«هیچ امری بر من دشوار نشد جز آن که قصد قبر موسی بن جعفر را می نمودم و به او توسل می کردم و خداوند متعال آنچه را برای من تهسیل می نمود»
«موسی بن جعفر بن محمد بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب… مرقد او در بغداد مشهور و محل زیارت است …من قبر او و فرزندش محمد پسر علی بن موسی (الرضا) را چندین بار زیارت کردم .»
*ابوالفرج عبدالرحمن بن جوزی (ت:597ه.ق)
«کان یدعی العبد الصالح لاجل عبادته و اجتهاده و قیامه باللیل و کان کریما حلیما، اذا بلغه عن رجل یوذیه بعث الیه بمال ..(9)
«او را به جهت عبادت و کوشش فراوان در قیام در شب، عبدصالح می خوانند.او مردی کریم و حلیم بود. هر گاه از کسی به او اذیتی می رسید مالی برای او می فرستاد…».
*ابوالفداء، اسماعیل بن کثیردمشقی (ت:774ه.ق)
«وکان کثیر العباده و المروءه، اذا بلغه عن احدانه یوذیه ارسل الیه بالذهب و التحف»(10)
« او مردی کثیر العباده و با مروت و مردانگی بود. هرگاه به او خبر می رسید که کسی قصد اذیت شما را دارد برای او طلا و هدایا می فرستاد…»
*ابن حجر عسقلانی (ت:852ه.ق)
«او از یحیی بن حسن بن جعفر نسابه نقل کرده که گفت: «کان موسی بن جعفر یدعی بالعبد الصالح من عبادته و اجتهاده …و مناقبه کثیره »(11)
«موسی بن جعفررابه جهت عبادت وکوشش بسیارش «عبدصالح »نامیدند…ومناقب اوبسیاراست.»
امام موسی کاظم(علیه السلام)
إنَّ الله حَرَّمَ الجَنَّهَ عَلی كُلِّ فَاحِشٍ بذِی قَلِیلِ الحَیاءِ لا یُبالِی مَا قَال وَ لا مَا قِیل فِیه
خداوند بهشت را بر هر هرزه گوی كم حیا كه باكی ندارد چه می گوید و یا به او چه گویند حرام گردانیده است
تحف العقول، ص 416
پی نوشت:
1. سایت بیتوته.
2. .بحار الانوار، ج 48، ص 10. از علل الشرایع و مناقب ابن شهر آشوب
3. همان، ص224
4. همان، ص 64
5. همان، ص 55
6. همانريال ص 47
7. تحف العالم، جلد2، ص22
8. تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، جلد1، ص 120 به نقل از منتظم، جلد9، ص 89.
9. صفه الصفوه، جلد2، ص 84
10. البدایه النهایه، جلد10، ص 197
11. تهذیب و التهذیب، جلد8، ص 393
گرداوری و تنظیم:
فائزه دامغانی
فاطمه کریمی